تو را عاشقانهتر دوست خواهم داشت چه بمیرم چه بمانم قلب تو آشیانهی من است و قلب من باغ و بهار و عشق معجزه نگاه توست بدونِ هوس بدونِ چشم داشت. وقتی خیالت سخت در آغوشم میکشد و استشمامِ عطرِ نفسهایت جانی تازه میبخشد به روحی که عشق را نمیشناخت تو واقعی ترین احساسِ من هستی مگر در زندگی چندبار پیش می آید که آدم برای دیدنِ کسی که دیوانه وار دوستش دارد دست و پایش بلرزد مگر چند بار در زندگی چراغ هایِ خانه دلت به دست های پُر مهرِ کسی روشن خواهد شد مگر عشق چیست جز خواستنِ تمام و کمال کسی من با عشقِ تو تمام این ها را از سر گذرانده ام باور کن که تو واقعی ترین احساسِ من هستی شهریور بی تو شهری پر از درد است گلها همه رنگ باختهاند و پاییز از همین حالا پشت دراست وقتی که نباشی تا عطر تنت را نفس بِکشم میدانم ناشکریست اما بیتو از زندگی دست میکشم ببوس مرا گویی حکمِ آزادیِ بی گناهی را از بند امضا میکنی همان قدر محکم همان قدر با لذت من یافتمت تا از دستت دهم و عاشقت شدم تا دلتنگت شوم و این شهریور هم رسید دختر زیبای تابستان دوگیسوی زیبایت را به لمس دستان باد بسپار ایوان دلت را ازنسترن یاس واقاقی لبریز کن دست برادران گرمازده ات تیر ومرداد را بگیر عبور پاییز را گلباران واژه کن قرار است مهر نوزاد پاییز مهرگان بدنیا بیاید آغوشت را مادرانه باز کن اگر شد کمی چای بهار نارنج برایمان دم کن اینجا زمین بی اندازه از عشق سرد شده است
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|